تسکین روح و آرامش جسم

مولانا در اين حكايت كه تمثيلي است، بسيار زيبا و قشنگ ميخواهد ابعاد وجودي انسان را كاملاً شفاف و واضح براي مخاطب خودش در قالب يك تمثيل بيان كند. حكايت از اين قراره كه تخم يك مرغابي را زير يك مرغ خانگي گذاشتن، خب اين مرغابي بعد از مدتي كه از تخم درآمد چون زير بال و پر يك مرغ خانگي پرورش پيدا كرده بود.
كنار جوجه هاي ديگهاي پرورش پيدا كرده بود. مادر خودش را همان مرغ خانگي ديده بود. احساس كرد كه خودش هم همان مرغ خانگي است. حالا که اون مال آب بود و او مال دريا بود و محل سكناي اصلي او و حيات حقيقي او همان آب و همان درياست. اگر خوراكي هم دارد، اگر غذا هم دارد باید از دريا تأمين شود.
ولي چون در اين محيط پرورش پيدا كرده و زير بال و پر يك مرغ خانگي پرورش پيدا كرده و تصورش اين بود كه منم سبک زندگی مانند مرغان را دارم.
تسکین روح
مولانا در اين مثال ميخواد مخاطب خودش را متوجه بكند كه دقيقاً وضعيت ما هم همين است. چون ما در يك جسم و تن خاكي و روحي داريم كه اين روح حيات خودش را و مأموريت خودش رو در دنيا با اين تن انجام ميدهد، احساس ميكنيم وجود به ما يك وجود خاكي است و احساس ميكنيم ما مال همين عالم مادي و عالم دنيوي هستيم. اگر چه كه اين جسم، روح ما را در اين عالم آب و گل و عالم مادي حمل ميكند، ولي ما یک بعد روحاني و ملكوتي داريم.
مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك
حقيقت امر اينه كه ما مرغ باغ ملکوتیم.
دو سه روزي قفسي ساخته اند از بدنم.
اين بدن قفس روح ماه است و روح ما در اين بدن محبوس است و روح ما بنا به مقتضيات اين عالم مادي صباحي مهمان اين تن است، و در اين تن گنجانده شده است. ولي حقيقت اينه كه ما مال اين عالم نیستیم و اين عالم مال ما نيست. ما نبايد خودمون رو با اين عالم بشناسيم. چون در اين عالم قراره چند صبايي غريب وار، مسافر گونه زندگي كنيم.
ولي خرم آن روز كزين منزل ويران بروم… راحت جان طلبم وز پي جانان بروم.
عالم آب و گل
اون روز براي من بهترين روز است كه من از اين عالم آب و گل، از اين قفس تن آزاد بشم و در پي جانان بروم. دنبال جانان حقيقي باشم وصل به اون عالم معنا و حقيقت باشم. ما خودمون رو بايد با اين بعد وجودي بشناسيم. مولانا ميخواهد در اين حكايت بگه كه اون تخمي كه مال مرغابي بود، اين روح ماست. آن روح ملكوتي، آن بعد روحاني ما است. آن مرغ خانگي هم تن ما است.
تسکین روح ما در اين تن پرورش پيدا ميكند و دارد به مأموريت خودش در دنيا ادامه ميدهد و دريا تمثيلي است از عالم معنا و حقيقت كه زندگي اصلي اين مرغابي اونجاست. ولي افسوس اينكه اين مرغابي چون اينجا پرورش پيدا كرده از آب ميترسه، از دريا و موج دريا وحشت دارد. احساس ميكنه كه اگر خشكي را از دست داد همه چيز را از دست ميدهد. حال آنكه اين زندگي در خشكي براي يك مرغابي يك ضرورت است.
مطالعه کنید:
سوالهای دینی، جنگ تبوک، جنگ جیش العسره، انواع روزه، فضیلت انس با قرآن، روزه ی واجب
ولي اين زندگي اصلي اش همان دریاست. انسان هم دو بعد وجودی دارد،
1: بعد جسماني:
اين بعد جسماني و حيواني نیازهایش از همین عالم آب و گل برآورده ميشود.
2: بعد ملكوتي یا روحاني ( تسکین روح )
این بعد اصلاً با اين عالم دنيا و همه ظواهر مادی و همه زرق و برق هایی كه در اين عالم هست نا آشناست. هيچ چيزي از اين عالم، اين بعد روحاني و ملكوتي انسان را تسكين نميدهد و آرام نميكند. شايد تمام اسباب و امكانات رفاهي آسايشي براي جسم باشند. اما قطعاً نميتونن آرامشي براي تسکین روح باشند. همان طور كه يك نوزاد فقط تو آغوش شما در آرام ميگيره، همونطور كه يك ماهي فقط تو آب آرام ميگيره با هيچ چیزی آروم نميگيرد.
آرامش کودک در آغوش مادر
اگر شما يك نوزادي رو از آغوش مادرش جدا كني تو آغوش يك ملكه تو آغوش يك پادشاه زن هم قرار بدي آرام نميگيرد. اگر بچه رو از آغوش مادرش جدا كنيد به آغوش يه زن ثروتمندي كه از فرق سر تا كف پاش پر از طلا باشد، آرام نميگيرد. بچه اينها رو نميخواد و همان مادر خودشو ميخواد، ولو اينكه اون مادر به ظاهر دهاتي جلوه كند، بيسواد و كمسواد جلوه كند. بچه فقط ريشه و مبدأ خودشو ميخواد با او آرام ميگيرد. ماهي فقط آب رو ميخواد،
اگر ماهی را در خشكي و در كاخ هم ببري بيقرار است. اگر ماهی را در ماشين آخرين سيستم هم ببريد باز هم ماهي بيقرار است. ماهی فقط آب را ميخواهد با اين عالم دنيا، نا آشنا است. اين عالم آب و گل فقط نيازهاي جسماني ما رو برطرف ميكند. فقط آسايش جسم ماست و روح ما با تمام اين ظواهر مادي ناآشنا است، با اينا تسكين نميشه و هيچ چیزي از اينها نميتواند تسکین روح باشد.
خانه هاي لوكس و لاکچری و مجلل
براي همينه كه گاهي وقتا ميشنويم كه در خانه هاي لوكس و لاکچری و مجلل، بعضي افراد كه همه امكانات رفاهي در آن خانه است و البته اشكال نداره اگر از طريق حلال و مشروع باشه تا یه حدی انسان بتواند اسباب رفاه براي خودش فراهم كند. اما اين كه انسان فكر كنه كه من همه ابعاد وجودي خودم را ميتوانم با این خونه، آرام بدم و سكون بدم اشتباه است. اينها همه براي آسايش جسم است. ولي روح من اينا رو نميخواد.
روح من وصل به عالم معنا و حقيقت رو ميخواد، روح من اون لحظه اي كه وصل شد به عالم معنا و حقيقت، ولو اينكه در یک لباس بسیار ساده باشد، ولو اينكه روي زمين بدون حتي كوچك ترين فرش نشسته باشد. ولي وصل بشه به عالم معنا و حقيقت آرام ميگيرد. اين وصل را تجربه كند، اين لذت هم كلامي را تجربه كند آرام ميگيرد. اصلاً هم لازم نيست كه روح ما براي تسكين شدن خودش در كاخ باشد که بعد آرام بگيرد. نخير!!!
عالم معنا و حقیقت
یه جاي ساده هم اگر باشد، ولي وصل به عالم معنا و حقيقت بشود، با ذکر، دعا، يك سويي، سجدهاي با دعايي با اشكي بالاخره وصل شود و اون عالم معنا، سكون ميگيرد، آرام ميگيرد و گمشده خودش رو گويا پيدا ميكند. متاسفانه ما در قرن 20 و 21 یک جهالت مدرنیته ای را دو مرتبه داريم تجربه ميكنيم. يعني در اين قرن همه دغدغه ها و فكرها خلاصه شده براي نيازهاي جسماني.
اختراع، اکتشاف و فناوري اگر هست در خدمت تن و جسم و مقتضيات جسماني است. اگر علم و دانش است در خدمت تن و تن پروري هست. اگر ابتكار، خلاقيت يا توسعه ای نیز است در مسير نيازهاي جسماني است و اصلاً اين پيشرفتها متعادل و متوازن نیست.
یعنی يك كفه ترازو خوب و رفته بالا براي امكانات رفاهي و نيازهاي جسماني، اما اين بعد روحاني بشر خوب ته نشين شده کسی هم فكري بر اين بعدی برای (روحانی) تسکین روح ندارد. براي همين مولانا در اون عصري كه امت اسلامي مورد تاخت و تاز تاتارها و مغولها قرار گرفته بود و ده شتی هرج و مرجي بر امت اسلامي حاكم شده بود. خونريزي از هر طرف در ممالك اسلامي شنيده ميشد و یک حالت بسيار اسفناك در زمان مولانا بود.
غم مولانا
مولانا يك غم ديگه اي رو مطرح كرد.
بشنو از ني چون حكايت ميكند … وز جداييها شكايت ميكند
كز نيستان تا مرا ببريدهاند از نفيرم مرد و زن ناليده اند
چرا همه ی فکر و ذکرها و همه استعداد و توان ها همه بسیج شده اند در طرف نيازهاي جسماني ما؟
ارزش اين تن به روح است و اگر روح در اين تن نباشد، همسر انسان هم این تن را قبول ندارد. اگر در این تن روحی نباشد، دوستت هم، بهترين رفيقت هم اين تن را نميخواهد. آن موقع حتي مالك اسمش نيست، به محض این كه روح از تن بيرون مي رود، اسمش میشود جنازه. حتي اسمي روش نيست. عزيزترين دوستان و اطرافيان هم ميگن كه جنازه رو برداريم. یعنی چی؟ یعنی روح هیچ شد، روحش رفت.
جاهلیت مدرنیته
متاسفانه در اين قرن و 20 و 21 يک جاهلیت مدرنیته را بشر تجربه میکند. همه هم و غم ها، فكر و ذکرها شده نيازهاي جسماني و متاسفانه نيازهاي روحاني يك بعد انكارناپذير از ابعاد وجودي انسان است در عصر ما فراموش شده است. اين بعد وجودي ما خوراك، غذا و نیاز دارد. تا خوراك و نیاز به روح داده نشود، تسکین روح اتفاق نمیافتد و نیاز اين بعد روحاني و ملكوتي اصلاً از این عالم آب و گل برآورده نميشود. با اين نیاز ها ناآشناست.
بر همين است كه گاهي وقتا شنيده ميشود در خانه لوكس و لاكچري هم خودكشي اتفاق می افتد. اينجا كه انواع و اقسام امکانات رفاهی است و اینجا كه انواع و اقسام استخرهاي متفاوت است. در اينجا چرا خودکشی اتفاق میافتد؟
چرا در چنین خانه هایی مواد مخدر، مشروبات الکلی مصرف می شود و شخص می خواهد از ذهن آشفته و درون و متلاطم خودش فرار کند؟
چون این اشخاص براي این بعد وجودي اصلاً برنامه اي ندارند. در این عصر به این نیازها اصلاً فكر نشده و کلا فراموش شده است. حال آنكه انسان های کافر هم نمیتواند این بعد را نمیتواند انكار كند.